گناه-عشق-خدا

گناه-عشق-خدا

از فرش تا عرش چقدر فاصله است؟!
گناه-عشق-خدا

گناه-عشق-خدا

از فرش تا عرش چقدر فاصله است؟!

قانون های مورفی

 

 

۱)دقیقا اون زمان که راننده تاکسی می خواهید سبقت بگیره حتما یه مسافر هست که بگه: آقا پیاده می شم!!!



۲)هشتاد درصد امتحانات پایان ترم براساس کلاسی است که در آن غایب بوده ای!!!



۳)اگر بلیت نداشته باشی پول خرد هم نداری. وقتی پول خرد داری که بلیت هم داری!!!



۴)اونی که بیشتر از همه دوستش داری، عاشق اونی میشه که بیشتر از همه ازش تنفر داری!!!



۵)کافیه یه بار تو کلاس، خونه یا مهمونی عطسه کنی تا ۶ قرن بعد هرکی مریض میشه و تورو می بینه میگه من از تو گرفتم!!!



۶)وقت نوبت ما میشه نون بگیریم همون موقع آشنای شاطرم میاد نون بگیره!!!



۷)واژه های «جون مادرت!» دقیقا وقتی از دهنت می پرن که طرف مقابلت مادرش رو از دست داده!!!



۸)هر وقت می خوای انگلیسی تایپ کنی کیبورد رو فارسیه و وقتی میفهمی که جمله رو تا آخر تایپ کردی!!!


۹)همیشه وقتی می خوای «ست» بپوشی، یه تیکش تو رخت چرکاست!!!



۱۰)پریدن فیوز برق با حساسیت مسابقه فوتبال رابطه مستقیم داره!!!


۱۱)تمام ماه ظرفاتو می شوری، خشک می کنی، میذاری تو کابینت، درست روزی که مامانت میاد بهت سر بزنه کلی ظرف نشسته داری، پاک آبرومت میره!!!



۱۲)هروقت همه چیز زندگیت سرجاشه، یه چیزی رو جای اشتباه گذاشتی که بعدا صداش درمیاد!!!



۱۳)همیشه هوس همون غذایی رو می کنی که تو یخچال نیست!!!



۱۴)میزان سنگ توی غذا با دندان های خراب و سست رابطه مستقیم دارد!!!



۱۵)هر وقت میای در کنسرو ماهی رو باز کنی حلقه اش کنده می شه!!!



۱۶)اگر تو یه اتوبوس پنجاه تا از بهترین نوع صندلی وجود داشته باشه، همیشه اون داغون داغونه سهم تو میشه!!!



۱۷)اینترنت همیشه پرسرعت کار میکنه مگر اینکه شما کار مهم و واجبی داشته باشید!!!



۱۸)همیشه ۹۹ درصد اول سریع دانلود میشه، یک درصد آخر قطع میشه!!!



۱۹)فاصله شما با گیت سالن پرواز رابطه مستقیم داره با وزن باری که حمل می کنید و رابطه عکس داره با زمان باقی مانده تا پرواز!!!



۲۰)دقیقا وقتی داری با بابت راجع به گرفتن ماشین حرف میزنی، تلویزیون یه برنامه پخش می کنه درمورد تاسف بارترین تصادف های تاریخ بشر با ماشین!!!



۲۱)وقتی تزریقاتی ازت پرسید کی پنی سلین زدی فرقی نمی کنه که بگی ۶ سال، ۶ ماه، یا حتی ۶ ثانیه پیش، چون اون هوس کرده ازت تست بگیره و تو بیشتر درد بکشی!!!

ناگهان چقدر زود دیر می شود

حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
         چقدر زود
                     دیر می‌شود!

                                   قیصر امین ‌پور 

 

با آرزوی شادی و سلامتی همه ی کوچولوها

دیشب برنامه نود یه کار قشنگ کرد که من خیلی باهاش حال کردم...رفته بودنند پیش بچه های سرطانی بازی استقلال-پیروزی رو با هم نگاه میکردنند.دیدین چه بچه های معصومی بودن...اول از همه براشون از ته دلم آرزوی سلامتی میکنم و از مجری های برنامه های کودک   می خوام هر از گاهی برن پیش این بچه ها تا دله این کوچولوها هم شاد بشه که خیلی به این شادی ها نیاز دارن.این کوچولوها با بدن ضعیفشون درد زیادی هم میکشن ...پس حداقل کار شادی دلشونه. 

من خیلی دوست دارم به بچه های سزطانی یا بچه های یتیم کمک کنم اما از لحاظ مالی توانایی ندارم که بتونم کاری بکنم پس باید به فکر دیگه ای باشم.! تصمیم گرفتم اگه بشه برم بیمارستان های بچه های سرطانی برای دیدنشون شاید تونستم یه کاری یا حتی یه لبخند رو صورت بچه ها بندازم. 

اگه هم بشه یه وبلاگ براشون درست میکنم. 

خدا کنه این صحبت هام در حد یه حرف نباشه وبتونم کاری بکنم. 

 

همینجوری

به سلامتیه همه ی اونایی که ما رو همینجوری دوست دارن وگرنه بهتر از ما رو که همه دوست دارن.... 

 

خلبان نابینا!!!

دو خلبان نابینا که هردو عینک‌های تیره به چشم داشتند،

 

 در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند،

 

 در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در دست داشت و

 

 دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد.

 

 زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده

 

 ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب

 

 دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود

 

 و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما،

 

 از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.

 

 

در همین حال، زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان

 

مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد

 

 و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه

 

 دوربین مخفی بوده است.اما در کمال تعجب و ترس آنها،

 

هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت.

 

 هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند

 

هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که

 

 در انتهای باند قرار دارد، می‌رود.

 

 

هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و

 

 چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از

 

 ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. اما در این لحظه

 

 هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز

 

 آرام آرام به حالت عادی بازگشته و

 

 آرامش در میان مسافران برقرار شد.

 

 

در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت:

 

 

باب، یکی از همین روزا بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر

 

 شروع به جیغ زدن می‌کنن و اون وقت کار همه مون تمومه 

 

تسلیت

تسلیت میگم شهادت آقا امام حسن عسکری(ع) را به آقا امام زمان (ع) وتمامی بچه مسلمونای شیعه دوستدار اهل بیت. 

قصه عادت

ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند.

چه تلخ است قصه عادت ! 

 

 

12 روش برای دانستن اینکه تو یکیو دوست داری!


TWELVE:
You talk with him/her late at night and when you go to bed you still think of him/her.


12- تو با او تا دیروقت صحبت می کنی و حتی موقع خوابیدن هنوز هم داری بهش فکر می کنی



ELEVEN:
You walk really slowly when you are with him/her.


11- وقتی با اونی تو واقعا کند راه می ری باهاش



TEN:
You don't feel Ok when he/she is far away...


10- وقتی ازش دوری تو حالت خوش نیست



NINE:
You smile when you hear his/her voice.


9- وقتی صداشو می شنوی لبخند روی لبات میشینه



EIGHT:
When you look at him/her, you do not see other people around you. You see only him/her.


8- وقتی بهش نگاه می کنی وقتی بهش نگاه می کنی آدمای دورو برتو نمی بینی. تو فقط اونو میبینی



SIX:
He/She is everything you want to think.


6- اون همه چیزیه که تو می خوای بهش فکر کنی وقتی بهش نگاه می کنی



FIVE:
You realize that you smile every time you look at him/her.


5- وقتی بهش نگاه می کنی تو می فهمی که روی لبت همیشه لبخنده



FOUR:
You would do anything to see him/her.


4- تو هر کاری رو انجام می دی تا ببینیش





THREE:
While you have been reading this, there was a person in your mind all the time.


3- وقتی داشتی اینو می خوندی یه کسی تمام مدت تو ذهنت بود





TWO:
You've been so busy thinking of that person that you didn't notice that number 7 is missing.


2- تو انقدر مشغول فکر کردن به اون بودی که نفهمیدی که شماره 7 جا انداخته شده





ONE:
You are going to check above if that's true and now you are silently laughing to yourself.


1- تو می خوای بری بالا چک کنی که آیا این درسته یا نه و حالا تو داری تو دلت به خودت می خندی





NOW MAKE A WISH! YOU KNOW WHAT YOU WANT THE MOST......

حالا یه آرزو کن !!! خودت می دونی چیو از همه بیشتر می خوای؟!!

متن آهنگ نه نرو سیروان(خیلی دوسش دارم)

تورو رنجوندم با حرفام چقد حس میکنم تنهام
چه احساس بدی دارم
از این احساس بیزارم
نه نرو تنهام نزار
من عاشقتم دیوونه وار
نه نه نه نرووو
تنهام نزار
من عاشقتم دیوونه وار
چی شد چشماتو رد کردم
چی شد من با تو بد کردم
نمیدونی ، نمیدونم
ولی بدجور ، پشیمونم
نه ، نرو ، تنهام نزار
من عاشقتم دیوونه وار
نه نه نه ، نرو
تنهام نزار
من عاشقتم دیوونه وار
صدامو میشنوی یا نه
صدایه خستگیهامو
دلم خیلی واست تنگه
ببین دستایه تنهامو
نه ، نرو ، تنهام نزار
من عاشقتم
دیوونه وار
نه نه نه ، نرو
تنهام نزار
من عاشقتم ، دیوونه وار

عبور


_________________
یه نگا یه نگا یه قدم یه قدم دنبال تو اومدم
دیدم شدی همه چیزم و واست میگذرم از خودم
به خودم اومدم ، دیدم با همه وجودم عاشق شدم

یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند

جلوی ویترین یک مغازه می ایستند

دختر:وای چه پالتوی زیبایی!

پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟

وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده.

پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟

فروشنده:360 هزار تومان.

پسر: باشه میخرمش.

دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟!

پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش.

چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند.

دختر:ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری!

پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه:

مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم. برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم.

بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن.

پسر:عزیزم من رو دوست داری؟

دختر: آره.

پسر: چقدر؟

دختر: خیلی.

پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟

دختر: خوب معلومه نه.

یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگوید بیا فالت رو بگیرم.دست دختر را میگیرد.

فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق.

چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند.

فالگیر: عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی.

دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند...پسر وا میرود!

دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد,

چشمان پسر پر از اشک میشود،رو به دختر می ایستدو میگویید :

او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم،دختر سرش را پایین می اندازد

پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی...

ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم...

چرا با من؟چرا بامن اینکارو کردی چرا؟!

دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد...