گناه-عشق-خدا

گناه-عشق-خدا

از فرش تا عرش چقدر فاصله است؟!
گناه-عشق-خدا

گناه-عشق-خدا

از فرش تا عرش چقدر فاصله است؟!

خدا

محبت خدا

کتاب: اخلاق در قرآن، ج 1، ص 375

نویسنده: آیت الله مکارم شیرازی

بخشى از آیات تولى و تبرى است‏بخوبى استفاده مى‏شود که مساله پیوند با ذات پاک خداوند و اولیاءالله، و بریدن از ظالمان و فاسدان و طاغوتها، و در یک کلمه «حب فى الله و بغض فى الله‏» از اساسى‏ترین و اصولى‏ترین تعلیمات قرآن است، که اثر عمیقى در مسائل اخلاقى دارد.

این اصل قرآنى و اسلامى، در تمام مسایل زندگى انسان تاثیر مستقیم دارد اعم از مسائل فردى و اجتماعى و دنیایى و آخرتى. و از جمله در مسائل اخلاقى که مورد بحث ما است، نیز اثر فوق‏العاده‏اى دارد.

مؤمنان را مى‏سازد; آنها را تهذیب مى‏کند; و به آنها تعلیم مى‏دهد که در هر قدم، نیکان و پاکان مخصوصا پیامبراکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم: را اسوه و قدوه و سرمشق خود قرار دهند; و این از گامهاى‏مؤثر براى وصول به هدف آفرینش انسان یعنى تهذیب نفس و پرورش فضائل اخلاقى است.

تولى و تبرى در روایات اسلامى

احادیث‏بسیار فراوانى در کتب اسلامى اعم از شیعه و اهل سنت در زمینه حب فى الله و بغض فى الله و تولى و تبرى آمده است، و به قدرى در این باره اهمیت داده شده که در کمتر چیزى نظیر آن دیده مى‏شود.

بى شک این اهمیت‏به خاطر آثار مثبتى است که پیوند دوستى با اولیاء الله و دوستان خدا، و بیزارى از دشمنان حق، دارد; این آثار مثبت هم در قدرت ایمان ظاهر مى‏شود و هم در تهذیب اخلاق، و هم در پاکى اعمال و تقوا.

این احادیث نشان مى‏دهد که باید در طریق تهذیب نفس و سیر و سلوک الى الله، هر کس پیشوا و مقتدایى را برگزیند.

در اینجا به بخشى از این احادیث که از کتب مختلف گلچین شده است اشاره مى‏شود:

1- در خطبه قاصعه تعبیرجالبى درباره پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله و على علیه السلام دیده مى‏شود; مى‏فرماید: «و لقد قرن الله به صلى الله علیه و آله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم، و محاسن اخلاق العالم، لیله و نهاره و لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لى فى کل یوم من اخلاقه علما و یامرنى بالاقتداء به; از همان زمان که رسول‏خدا صلى الله علیه و آله از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مامور ساخت تا شب و روز او را به راههاى مکارم اخلاق و صفات خوب انسانى سوق دهد; و من (هنگامى که به حد رشد رسیدم نیز) همچون سایه به دنبال آن حضرت حرکت مى‏کردم، و او هر روز نکته تازه‏اى از اخلاق نیک خود را براى من آشکار مى‏ساخت; و به من فرمان مى‏داد تا به او اقتدا کنم.» (1)

این حدیث‏شریف که بخشى از خطبه قاصعه را تشکیل مى‏دهد، این حقیقت را روشن مى‏سازد که حتى پیغمبرگرامى اسلام در آغاز کارش مقتدا و پیشوایى داشته که بزرگترین فرشتگان الهى بوده است.

على علیه السلام نیز پیامبر صلى الله علیه و آله را مقتدا و پیشواى خود قرار داده بود و سایه به سایه او حرکت مى‏کرد; و این مقتداى بزرگوار هر روز درس تازه‏اى به على علیه السلام مى‏آموخت و چهره نوینى از اخلاق انسانى را به او نشان مى‏داد.

آنجا که پیامبر صلى الله علیه و آله و على علیه السلام در آغاز کارشان در برنامه سیر الى‏الله نیاز به پیشوا و مقتدا داشته باشند، تکلیف دیگران پیداست.

2- در روایت معروف «بنى‏الاسلام ...» که با طرق متعدد با تفاوت مختصرى از معصومین(ع) نقل شده است این موضوع بخوبى منعکس شده است; از جمله در حدیثى که یار وفادار امام باقر علیه السلام «زراره‏» از آن حضرت نقل کرده، مى‏خوانیم: «بنى‏الاسلام على خمسة اشیاء، على الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم والولایة، قال زرارة: فقلت: واى شى‏ء من ذلک افضل؟ فقال: الولایة افضل لانها مفتاحهن و الوالى هو الدلیل علیهن; اسلام بر پنج پایه بنا شده: بر نماز و زکات و حج و روزه و ولایت (رهبرى معصومین)، زراره مى‏گوید: عرض کردم: کدامیک از اینها افضل است؟ فرمود: ولایت افضل است، زیرا کلید همه آنها است، و والى و رهبر الهى راهنما به سوى چهار اصل دیگر است.» (2)

از این تعبیر بخوبى استفاده مى‏شود که ولایت و اقتدا به اولیاء الله سبب احیاء سایر برنامه‏هاى دینى و مسایل عبادى و فردى و اجتماعى است; و این اشاره روشنى به تاثیر مساله ولایت در امر تهذیب نفوس و تحصیل مکارم اخلاق مى‏باشد.

3- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم: روزى پیامبر صلى الله علیه و آله به یارانش فرمود: «اى عرى الایمان اوثق؟ فقالوا: الله و رسوله اعلم و قال بعضهم الصلوة، و قال بعضهم الزکاة، و قال بعضهم الصیام، و قال بعضهم الحج و العمرة، و قال بعضهم الجهاد، فقال رسول‏الله صلى الله علیه و آله لکل ما قلتم فضل و لیس به، ولکن اوثق عرى الایمان الحب فى الله و البعض فى الله و تولى اولیاء الله و التبرى من اعداء الله; کدامیک از دستگیره‏هاى ایمان محکمتر و مطمئن‏تر است؟ یاران عرض کردند خدا و رسولش آگاهتر است، و بعضى گفتند نماز، و بعضى گفتند زکات و بعضى روزه، و بعضى حج و عمره، و بعضى جهاد! رسول‏خدا صلى الله علیه و آله فرمود: همه آنچه را گفتید داراى فضیلت است ولى پاسخ سؤال من نیست; محکمترین و مطمئن‏ترین دستگیره‏هاى ایمان، دوستى براى خدا و دشمنى براى خداست، و دوست داشتن اولیاء الله و تبرى از دشمنان خدا.» (3)

پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله‏نخست‏بااین سؤال مهم،افکار مخاطبان را در این مساله سرنوشت‏ساز به جنب و جوش در آورد - و این کارى بود که پیامبر صلى الله علیه و آله گاه قبل از القاء مسایل مهم انجام مى‏داد - گروهى اظهار بى‏اطلاعى کردند، و گروهى با شمردن یکى از ارکان مهم اسلام پاسخ‏گفتند; ولى‏پیامبر صلى الله علیه و آله‏درعین تاکید براهمیت آن برنامه‏هاى مهم‏اسلامى،سخنان آنها را نفى‏کرد،سپس‏افزود: مطمئن‏ترین دستگیره ایمان، حب‏فى‏الله و بعض‏فى‏الله است!

تعبیر به «دستگیره‏» در اینجا گویا اشاره به این است که مردم براى وصول به مقام قرب الى الله، باید به وسیله‏اى چنگ بزنند و بالا بروند، که از همه مهمتر و مطمئن‏تر، دستگیره حب فى الله و بغض فى الله است.

این به خاطر آن است که پیوند محبت‏با دوستان خدا و اقتدا و تاسى به اولیاءعاملى است‏براى حرکت در تمام زمینه‏هاى اعمال خیر و صفات نیک.

بنابراین، با احیاء این اصل، اصول دیگر نیز زنده مى‏شود; و با ترک این اصل، بقیه تضعیف یا نابود مى‏گردد.

4- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم که خطاب به یکى از یارانش به نام جابر کرد و فرمود: «اذا اردت ان تعلم ان فیک خیرا فانظرالى قلبک فان کان یحب اهل طاعة الله و یبغض اهل معصیته، ففیک خیر، و الله یحبک; و ان کان یبغض اهل طاعة الله و یحب اهل معصیته، فلیس فیک خیر، و الله یبغضک و المرء مع من احب; هرگاه بخواهى بدانى در تو خیر و نیکى وجود دارد یا نه؟ نگاهى به قلبت کن! اگر اهل اطاعت الهى را دوست مى‏دارد و اهل معصیت را دشمن مى‏شمرد، تو انسان خوبى هستى، و خدا تو را دوست دارد; و اگر اهل اطاعت الهى را دشمن مى‏دارد و اهل معصیتش را دوست مى‏دارد، نیکى در تو نیست، و خدا تو را دشمن مى‏دارد; و انسان با کسى است که او را دوست مى‏دارد!» (4)

جمله «والمرء مع من احب‏» اشاره لطیفى به این واقعیت است که هر انسانى از نظر خط و ربط اجتماعى و خلق و خو و صفات انسانى و همچنین سرنوشت نهایى در روز رستاخیز، با کسانى خواهد بود که به آنها عشق مى‏ورزد و پیوند محبت دارد; و این نشان مى‏دهد که مساله «ولایت‏» در مباحث اخلاقى سرنوشت‏ساز است.

5- در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السلام مى‏خوانیم که رسول‏خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «ود المؤمن للمؤمن فى الله من اعظم شعب الایمان، الا و من احب فى الله وابغض فى الله و اعطى فى الله و منع فى الله فهو من اصفیاء الله; محبت مؤمن نسبت‏به مؤمن به خاطر خدا از بزرگترین شاخه‏هاى ایمان است; (5) آگاه باشید کسى که به خاطر خدا دوست‏بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد، به خاطر خدا ببخشد و به خاطر خدا خود دارى از بخشش کند، او از برگزیدگان خداست!» (6)

6- در حدیث دیگرى از امام على‏بن‏الحسین علیه السلام مى‏خوانیم: اذا جمع الله عزوجل الاولین و الآخرین قام مناد فنادى یسمع الناس فیقول: این المتحابون فى الله قال: فیقوم عنق من الناس فیقال لهم اذهبوا الى الجنة بغیر حساب قال: فتلقاهم الملائکة فیقولون الى این؟ فیقولون الى الجنة بغیر حساب! قال فیقولون فاى ضرب انتم من الناس؟ فیقولون نحن المتحابون فى الله، قال فیقولون واى شى‏ء کانت اعمالکم؟ قالوا کنا نحب فى الله و نبغض فى الله، قال فیقولون نعم اجر العاملین!; هنگامى که خداوند متعال اقوام اولین و آخرین را(در قیامت) جمع کند، ندا دهنده‏اى ندا مى‏دهد، به گونه‏اى که به گوش همه مردم برسد، مى‏گوید کجا هستند آنهایى که به خاطر خدا همدیگر را دوست داشتند، فرمود در این هنگام گروهى از مردم بر مى‏خیزند و به آنها گفته مى‏شود، بدون حساب به سوى بهشت‏بروید! فرمود: در این موقع فرشتگان الهى از آنها استقبال مى‏کنند، مى‏گویند به کجا مى‏روید؟ مى‏گویند: به بهشت‏بدون حساب! مى‏گویند شما از کدام گروه مردم هستید؟ مى‏گویند ما کسانى هستیم که به خاطر خدا یکدیگر را دوست مى‏داشتیم، مى‏گویند، اعمال شما چه بود؟ مى‏گویند ما به خاطر خدا گروهى را دوست مى‏داشتیم و به خاطر خدا گروهى را دشمن مى‏داشتیم، فرشتگان مى‏گویند: چه خوب است پاداش عمل کنندگان!» (7)

تعبیر «نعم اجرالعاملین‏» نشان مى‏دهد که محبت‏با اولیاء الله و دشمنى با اعداءالله سرچشمه اعمال نیک و پرهیز از اعمال بد است.

7- در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله چنین آمده است: «ان حول العرش منابر من نور علیها قوم لباسهم و وجوههم نور لیسوا بانبیاء یغبطهم الانبیاء و الشهداء قالوا یا رسول‏الله حل لنا قال: هم المتحابون فى الله و المتجالسون فى الله و المتزاورون فى الله; در اطراف عرش الهى منبرهایى از نور است که بر آنها گروهى هستند که لباسها و صورتهایشان از نور است; آنها پیامبر نیستند ولى پیامبران و شهداء به حال آنها غبطه مى‏خورند! عرض کردند: اى رسول‏خدا! این مساله را ما براى حل کن (آنها چه کسانى هستند؟) فرمود: آنها کسانى هستند که به خاطر خدا یکدیگر را دوست دارند و براى خدا با یکدیگر مجالست مى‏کنند، و براى خدا به دیدار هم مى‏روند!» (8)

8- در حدیث دیگرى (یا در ادامه حدیث‏بالا) مى‏خوانیم: پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «لو ان عبدین تحابا فى الله احدهما بالمشرق و الآخر بالمغرب لجمع الله بینهما یوم القیامة و قال النبى صلى الله علیه و آله افضل الاعمال الحب فى الله و البغض فى‏الله; اگر دو بنده (از بندگان خدا) یکدیگر را به خاطر خدا دوست دارند، یکى در مشرق باشد و دیگرى در مغرب، خداوند آن دو را در قیامت در بهشت کنار هم قرار مى‏دهد، و فرمود: برترین اعمال حب فى الله و بغض فى الله است.» (9)

این حدیث نشان مى‏دهد که محکمترین پیوند در میان انسانها، پیوند مکتبى است، که سبب همگونى در اخلاق و رفتارهاى انسانى مى‏شود; بدیهى است آنها که یکدیگر را به خاطر خدا دوست دارند، صفات و افعال خداپسندانه را در یکدیگر مى‏بینند، و همین حب فى الله و بغض فى الله گام‏مؤثرى براى تربیت نفوس آنها است.

9- در حدیث قدسى مى‏خوانیم: خداوند به موسى علیه السلام فرمود: «هل عملت لى عملا؟! قال صلیت لک و صمت و تصدقت و ذکرت لک، قال الله تبارک و تعالى، و اما الصلوة فلک برهان، و الصوم جنة و الصدقة ظل، و الذکر نور، فاى عمل عملت لى؟! قال موسى: دلنى على العمل الذى هو لک، قال یا موسى هل والیت لى ولیا و هل عادیت لى عدوا قط فعلم موسى ان افضل الاعمال الحب فى الله و البغض فى الله; آیا هرگز عملى براى من انجام داده‏اى؟ موسى عرض کرد: آرى! براى تو نماز خوانده‏ام، روزه گرفته‏ام، انفاق کرده‏ام و به یاد تو بوده‏ام; فرمود: اما نماز براى تو نشانه (ایمان) است، و روزه سپر آتش، و انفاق سایه‏اى در محشر، و ذکر خدا نور است; کدام عمل را براى من به جا آورده‏اى اى موسى! عرض کرد خداوندا! خودت مرا در این مورد راهنمایى فرما! فرمود: آیا هرگز به خاطر من کسى را دوست داشته‏اى، و به خاطر من کسى را دشمن داشته‏اى؟ (در اینجا بود که) موسى علیه السلام دانست‏برترین اعمال حب فى الله و بغض فى الله (دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا) است.» (10)

10- این بحث را با حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام پایان مى‏دهیم (هر چند احادیث در این زمینه، بسیار فراوان است.) فرمود: «من احب لله و ابغض لله و اعطى لله و منع لله فهو ممن کمل ایمانه; کسى که به خاطر خدا دوست‏بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد، و به خاطر خدا ببخشد، و به خاطر خدا ترک بخشش کند، او از کسانى است که ایمانش کامل شده است!» (11)

از احادیث دهگانه بالا استفاده مى‏شود که در اسلام حساب مهمى براى حب فى الله و بغض فى الله باز شده است; تا آنجا که به عنوان افضل اعمال، و نشانه کمال ایمان، و برتر از نماز و روزه و حج و جهاد، و انفاق فى سبیل الله معرفى شده و صاحبان این صفت، پیشگامان در بهشتند، و مقاماتى دارند که انبیاء و شهداء به حال آنها غبطه مى‏خورند.

این تعبیرات، پرده از نقش مهم مساله ولایت و تولى و تبرى، در تمام برنامه‏هاى دینى و الهى بر مى‏دارد; دلیل آن هم روشن است; زیرا انسان پیشوایان بزرگ را به خاطر ایمان و تقوا و فضائل اخلاقى و اعمال صالحه دیگر، دوست مى‏دارد; با این حال، چگونه ممکن است‏به آنان تاسى نکند، و همگام و همدل و همرنگ نشود!

این همان است که علماى اخلاق از آن به عنوان یک اصل اساسى در تهذیب نفوس یاد کرده‏اند; و پیروى و اقتدا کردن به انسان کاملى را شرط موفقیت در سیر و سلوک الى الله مى‏دانند.

یکى از دلایل مهمى که قرآن مجید در هر مورد و در هر مناسبت از انبیاى الهى سخن مى‏گوید و پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و مسلمانان را دستور مى‏دهد که به یاد آنها و تاریخ و زندگانى‏شان باشند، همین است که از آنان الگو بگیرند و راه موفقیت و نجات را در تاریخ زندگى آنها بجویند.

این نکته شایان توجه است که انسانها معمولا داراى روح قهرمان پرورى هستند; یعنى، هرکس مى‏خواهد به شخص بزرگى عشق بورزد، و او را در زندگى خود الگو قرار دهد; و در ابعاد مختلف زندگى به او اقتدا کند.

انتخاب چنین قهرمانى در سرنوشت انسان و شکل دادن به زندگى او تاثیر فراوانى دارد; و با تغییر شناخت این قهرمانها، زندگى ممکن است دگرگون شود.

بسیارى از افراد یا ملتها که دستشان به دامان قهرمانان واقعى نرسیده، قهرمانان خیالى و افسانه‏اى براى خود ساخته‏اند، و در ادبیات و فرهنگ خود جایگاه مهمى براى آنها قائل‏شده‏اند.

محیط زندگى اجتماعى و تبلیغات مطلوب و نامطلوب در گزینش قهرمانها مؤثر است.

این قهرمانها ممکن است مردان الهى، رجال سیاسى، چهره‏هاى ورزشى و یا حتى بازیگران فیلمها بوده باشند.

هدایت این تمایل فطرى بشر به سوى قهرمانان واقعى و الگوهاى والاى انسانى مى‏تواند کمک‏مؤثرى به پرورش فضائل اخلاقى در فرد و جامعه بنماید.

مساله ولایت اولیاء الله در حقیقت در همین راستا است; و به همین دلیل، آیات و روایات اسلامى - چنان‏که دیدیم - اهمیت فوق‏العاده‏اى براى آن قائل شده است، و بدون آن، بقیه برنامه‏ها را ناقص و حتى در خطر مى‏شمرد.

داستان موسى و خضر

مساله انتخاب معلم و استاد و دلیل راه در مسیر تربیت نفوس و سیر و سلوک الى‏الله به حدى اهمیت دارد که گاه انبیاى الهى، در مقطع خاصى نیز مامور به این انتخاب مى‏شدند.

داستان خضر و موسى علیه السلام در سوره کهف در قرآن مجید که داستانى بسیار پر معنى و پرمحتوا است، چهره‏اى از این انتخاب است.

موسى علیه السلام مامور مى‏شود که براى فرا گرفتن علومى - که جنبه نظرى نداشت‏بلکه بیشتر جنبه عملى و اخلاقى داشت - نزد پیامبر و عالم بزرگ زمانش که قرآن از او به عنوان «عبد من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما; بنده‏اى از بندگان ما که او را مشمول رحمت‏خود ساخته و از سوى خود علم فراوانى به او تعلیم داده بودیم.» یاد کرده‏است.

او بار سفر را بست و به سوى جایگاه خضر با یکى از یارانش به راه افتاد; حوادث اثناء راه بماند، هنگامى که به خضر رسید، پیشنهاد خود را به آن معلم بزرگ، مطرح کرد; او نگاهى به موسى علیه السلام افکند و گفت: «باور نمى‏کنم در برابر تعلیمات من، صبر و شکیبایى داشته باشى!» ولى موسى علیه السلام قول شکیبایى داد.

سپس سه حادثه مهم یکى بعد از دیگرى اتفاق افتاد; نخست‏سوار بر کشتى شدند و «خضر» اقدام به سوراخ کردن کشتى کرد که بانگ اعتراض موسى بر خاست، و خطر غرق شدن کشتى و اهلش را به خضر گوشزد نمود; ولى هنگامى که خضر به او گفت: «من مى‏دانستم تو، توان شکیبائى ندارى! موسى از اعتراض خود پشیمان گشت و سکوت اختیار کرد، چرا که قرار گذاشته بود لب به اعتراض نگشاید تا خضر خودش توضیح دهد.

چیزى نگذشت در مسیر خود به نوجوانى برخورد کردند «خضر» بى‏مقدمه اقدام به قتل او کرد! منظره وحشتناک کشتن این جوان ظاهرا بى‏گناه، موسى علیه السلام را سخت از کوره به در برد، و بار دیگر تعهد خود را فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود، اعتراض شدیدتر و رساتر از اعتراض نخستین، که چرا انسان بى‏گناه و پاکى را بى آن‏که مرتکب قتلى شده باشد کشتى؟ به یقین این کار بسیار زشتى است!

براى دومین بار، خضر پیمان خود را با موسى علیه السلام یاد آور شد و به او گفت اگر بار سوم تکرار کنى همیشه از تو جدا خواهم شد; موسى فهمید که در این مورد سر مهمى نهفته است و سکوت اختیار کرد تا خضر خودش بموقع توضیح دهد.

چیزى نگذشت که سومین حادثه رخ داد; آن دو وارد شهرى شدند، مردم شهر حتى حاضر به پذیرایى مختصر از آنان نشدند، ولى خضر علیه السلام به کنار دیوارى که در حال فرو ریختن بود رسید، آستین بالا زد و از موسى نیز کمک خواست تا دیوار را مرمت کند، و از فرو ریختن آن مانع شود; باز موسى علیه السلام پیمان خود را به فراموشى سپرد و به معلم خویش اعتراض کرد که آیا این دلسوزى در برابر آن بى‏مهرى منطقى است؟ اینجا بود که خضر اعلام جدایى از موسى علیه السلام نمود، چرا که سه بار پیمان شکیبایى را که با خضر داشت‏شکسته بود; ولى پیش از آن که جدا شوند، اسرار کارهاى سه‏گانه خود را براى او برشمرد و پرده از آن برداشت.

در مورد کشتى گفت: پادشاهى ظالم و جبار، کشتیهاى سالم را غصب مى‏کرد و من کشتى را معیوب ساختم تا مورد توجه او قرار نگیرد; زیرا کشتى تعلق به گروهى از مستضعفان داشت و وسیله ارتزاق آنها را تشکیل مى‏داد.

جوان مقتول فردى کافر و مرتد و اغواگر بود و مستحق اعدام، و بیم آن مى‏رفت که پدر و مادرش را تحت فشار قرار دهد و از دین خدا بیرون برد.

و اما آن دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، و زیر آن گنجى متعلق به آنهانهفته بود; و چون پدرشان مرد صالحى بود، خدا مى‏خواست این گنج را براى آنها حفظ کند; سپس به او حالى کرد که من این کارها را خود سرانه نکردم; همه به فرمان پروردگاربود! (12)

در اینجا موسى علیه السلام از خضر جدا شد، در حالى که کوله‏بارى از علم و آگاهى و اخلاق را همراه خود مى‏برد.

او بخوبى درسهاى زیر را از مکتب آن معلم بزرگ و مربى اخلاق فرا گرفت:

1- پیدا کردن رهبرى آگاه و فرزانه، و بهره گیرى از علم و اخلاق او تا آن حد اهمیت دارد که پیامبر اولوالعزمى همچون موسى - بطور نمادین - مامور مى‏شود که راه دور و درازى را براى حضور در محضر او، و اقتباس از چراغ پر فروغش، بپیماید.

2- در کارها نباید عجله کرد، چرا که بسیارى از امور، نیاز به فرصت مناسب دارد; گفته‏اند: «الامور مرهونة باوقاتها!»

3- حوادثى که در اطراف ما رخ مى‏دهد ممکن است چهره‏اى در ظاهر و چهره‏اى در باطن داشته باشند; هرگز نباید به چهره ظاهرى رویدادهاى ناخوش آیند قناعت کرد و عجولانه قضاوت نمود; بلکه باید ماوراى چهره‏هاى ظاهرى را نیز از نظر دور نداشت.

4- شکستن پیمانهاى معنوى بطور مکرر، ممکن است انسان را براى همیشه از فوائد و برکاتى محروم سازد!

5- حمایت از مستضعفان، خیرخواهى یتیمان و مبارزه با ظالمان و کافران اغواگر، وظیفه‏اى است که هر بهائى را مى‏توان در برابر آن پرداخت.

6- انسان هر قدر عالم و آگاه باشد، نباید به علم و دانش خویش مغرور گردد و تصور کند ماوراى علوم او علوم دیگرى نیست; چرا که این تصور او را از رسیدن به کمالات بیشتر باز مى‏دارد.

7- خداوند بزرگ در این عالم هستى، ماموران ویژه‏اى دارد که آنها را بى‏سروصدا به یارى بندگان مظلوم و با اخلاص مى‏فرستد، تا از طرق مختلف آنان را یارى کنند، و اینها از الطاف خفیه الهیه است که هر انسان با ایمانى مى‏تواند در انتظار آن باشد

و فوائد و برکات دیگر.

این داستان خواه جنبه آموزش واقعى براى موسى علیه السلام داشته باشد و یا جنبه سرمشق براى دیگران، هر چه باشد، در مورد مطلبى که ما به دنبال آن هستیم تفاوتى نمى‏کند.

کوتاه سخن این که: نیاز به رهبر و دلیل راه در طریق افزایش علم و تهذیب نفوس نیازى ست‏حتمى و غیر قابل انکار!

پى‏نوشتها:

1- نهج البلاغه، خطبه 192.

2- اصول کافى، جلد 2، صفحه 18.

3- اصول کافى، جلد 2، صفحه 125، حدیث‏6.

4- اصول کافى، جلد 2، صفحه‏126.

5- در مصباح اللغه آمده است که شعبه به معنى شاخه درخت است و جمع آن شعب مى‏باشد.

6- بحار، جلد66، صفحه‏240، حدیث 14.

7- همان مدرک، صفحه 245،حدیث‏19 - اصول کافى، جلد 2، صفحه‏126.

8- بحار، جلد66، صفحه 352، حدیث 32.

9- همان مدرک.

10- بحار، جلد66، صفحه 252، حدیث‏33.

11- همان مدرک صفحه 238، حدیث 10.

12- مضمون آیات 60 تا 82 سوره کهف و روایات اسلامى (با تلخیص)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد